زندگی یک تجربه ی ثابتی از پیشرفت خودمان است. و از آنجایی که خیلی از ما در این زندگی درگیر مشغولیاتی مثل تحصیلات یا مشغله های شغلی هستیم، گاهی فراموش می کنیم که با خود و دیگر افراد اطرافمان چطور رفتار کنیم. شاید در برخورد اول فکر کنید بهتر بودن منظور خودخواه بودن و فقط خود را قبول داشتن است اما در این مقاله مروری کوتاه خواهیم داشت بر مفهوم “بهتر شدن”.
برای مشاهده ادامه مطلب روی فلش زرد کلیک کنید
۱-این یک فرایند است.
تبدیل شدن به انسانی بهتر یک فرایند است که احتمالا تا آخر عمر درگیر آن خواهید بود، پس باید قبول کرد که یک فرایند بسیار طولانی است. هیچ لحظه ای در زندگی نیست که شما بتوانید به طور کامل به این هدف برسید و همیشه در آن جای پیشرفت وجود دارد. اگر خودتان را به طور کامل وقف این فرایند یعنی رشد و پیشرفت و تغییر کنید، می توانید تغییر پذیری خود را افزایش دهید، و همین تغییرپذیر بودن کلید اصلی تبدیل شدن به آن فردی است که متناسب با شرایط گوناگون است.
قبول کنید که در طول زمان شاید اهداف و ارزش های شما تغییر کنند و حتی ممکن است این ها در شرایط مختلف هم عوض شوند و این کاملا طبیعی است.
۲-ارزش های خود را مشخص کنید.
حتی بهترین خواسته ها هم خیلی بعید است که به وقوع بپیوندد مگر اینکه برای خودتان ارزش هایی را تعیین کنید. ارزش آن چیزی است که در زندگی یک فرد مهم ترین عامل است. ارزش ها باور هایی هستند که شما را به عنوان یک شخص شکل می دهند و تعیین می کنند که چگونه زندگی کنید. نگاه کردن به ارزش ها به شما کمک می کند که بفهمید چه چیزی برایتان مهم است.
به عنوان مثال “پدر خوب بودن” و “وقت گذراندن با دوستان” می توانند ارزش باشند. این ها چیز هایی هستند که به شما کمک می کنند خود را تعریف کنید.
تطابق با ارزش ها یعنی اینکه رفتارهای شما تا چه حد به ارزش هایتان نزدیک هستند. مثلا اگر ارزش “وقت گذراندن با دوستان” ملاک باشد، و اگر شما بیشتر وقت خود را صرف کار کردن کنید، با ارزش خودتان تطابق ندارید. رفتار هایی که با ارزش ها مطابق نباشند باعث ایجاد احساس نارضایتی، ناراحتی یا احساس گناه کار بودن می شوند.
۳-ببینید چه چیزی را در مورد خودتان باور دارید.
شخصیت ما با عواملی که در اطراف ما هستند شکل می گیرد. مثلا پژوهش های روان شناختی نشان می دهند که انسان از سنین خیلی پایین یاد می گیرد پیش داوری کند. این چنین رفتار های آموخته شده می توانند تاثیراتی روی خودمان و افراد اطرافمان داشته باشند. فهمیدن اینکه این چنین رفتار هایی از کجا منشا می گیرند می تواند کمک کند رفتار ها و باور هایمان را تغییر دهیم.
ما هم چنین از دیگران یاد می گیریم که در ارتباط با افراد و گروه های بزرگتر خودمان را بشناسیم. و این یک جزء بسیار مهم از شخصیت ما خواهد بود.
۴-رفتار خود را به شکل صحیح و صادقانه بررسی کنید.
ببینید با اضطراب و استرس چگونه کنار می آیید، عصباینت خود را چگونه کنترل می کنید، با افرادی که دوستشان دارید چگونه رفتار می کنید. باید بفهمید که در حال حاضر چگونه هستید تا بتوانید زمینه های تغییر را در خود به وجود آورید.
به محض آنکه رفتار های کنونی خود را شناختید می توانید به تغییراتی که قرار است در خود دهید فکر کنید.
۵-مشخص کنید که چه تغییراتی را می خواهید ببینید.
سعی کنید تا حد امکان خاص باشید. به جای اینکه بگویید “من می خواهم دوست بهتری باشم” آن را به تیکه های کوچکتر تقسیم کنید. ببینید منظورتان از این حرف چیست. آیا می خواهید بیشتر در دسترس دیگران باشید؟ آیا می خواهید وقت بیشتری را بقیه بگذرانید؟
استیو جابز مخرع و کارآفرین معروف می گفت هر روز صبح این سوا را از خودم می پرسیدم: “اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد، آیا من در این روز می خواهم فلان کار را انجام دهم؟” اگر جواب این سوال “بله” نبود او تصمیم می گرفت تغییراتی ایجاد کند. این چنین سوالاتی می توانند برای شما هم کمک کننده باشند.
تغییراتی را که مد نظر دارید سعی کنید منطقی باشند. مثلا اگر شما فردی درونگرا هستید شاید برای شما منطقی نباشد که برای ایجاد تغییرات به مهمانی های بیشتری بروید. در عوض این تغییرات می توانند در قالبی برای شما باشند که معقول و متناسب با شخصیت شما هستند. مثلا “تمرین کنید با افراد جدیدی آشنا شوید”
۶-اهدافی را برای خود تعیین کنید.
برای راحتی بیشتر می توانید آن ها روی تکه ای کاغذ بنویسید یا در یک دفترچه یادداشت. این کار ذهن شما را باز می کند و کمک می کند خودتان را بیشتر درک کنید.
البته برای یادداشت برداری باید ذهن فعال و متفکری داشته باشید. یادداشت کردن تصادفی افکار به شکل نامنظم چندان کمک کننده نیست. به جای آن در مورد شرایطی بنویسید که قرار است با آن رو به رو شوید، اینکه چه احساساتی را در شما به وجود می آورند، شما چگونه به آن ها واکنش نشان می دهید ، چگونه در آینده در مورد آن ها رفتار خواهید کرد و در نهایت این که چطور می شود تفکرات را تغییر داد.
این ها سوالاتی هستند که با آن ها می توانید شروع کنید: آیا اماکن این وجود دارد که ارتباطات را با افرادی که دوستشان داریم قوی تر کنیم؟ آیا می خواهم انسان خیری باشم؟ آیا می خواهم برای اطرافیانم مفیدتر باشم؟ آیا می خواهم یک همسر بهتر یا پدر و مادر بهتری باشم؟
۷-اهداف را در ابعاد مثبت قالب بندی کنید.
تحقیقات نشان می دهد که شما تمایل بیشتری دارید که به اهدافی برسید که به شکل مثبت قالب بندی شده اند(یعنی آن ها را انجام دهید) تا اهدافی که قالب بندی منفی دارند(یعنی می خواهید آن ها را انجام ندهید) قالب بندی به شکل منفی اغلب باعث می شود در مورد خودتان قضاوت کنید و از آنچه قبلا انجام می داده اید احساس گناه کنید. پس به اهداف خود طوری فکر کنید که انگار می خواهید کاری انجام دهید نه اینکه از انجام کاری منصرف شوید.
مثلا اگر می خواهید شخصی سپاس گذار باشید این گونه آن را قالب بندی کنید: ” من از افرادی که به من لطف کرده اند تشکر می کنم” نه اینکه به این شکل :”من دیگر نمی خواهم نا شکری کنم”.
۸-یک الگو پیدا کنید.
الگو ها منابع بسیار مفیدی برای ما می توانند باشند برای زمان هایی که در شرایط سخت قرار می گیریم. این الگو ها می توانند شخصیت های مذهبی، سیاست مدار، هنرمندان یا حتی شخصی از نزدیکان خودتان باشند.
اگر الگوی فردی از آشنایان خودمان باشد معمولا بیشتر کمک کننده است. اگر الگوی شما فردی باشد که با او ارتباط چندانی ندارید، شاید به شکل نادرست از رفتارهایش الگ برداری کنید و این می تواند تفکرات نادرستی را از خودتان به وجود آورد. به هر حال شخصیت های معروف هم چندان بی عیب نیستند.
الگو های شما حتما نباید تغییرات بزرگ در سطح جهانی ایجاد کرده باشند! مثلا ماهاتما گاندی و مادر ترسا شاید شخصیت های الهام بخشی باشند اما تنها کسانی نیستند که شما بتوانید از آن ها به عنوان الگو استفاده کنید. از رفتار های کوچک و روزانه یک نفر می شود الگو برداری کرد. مثلا اگر یکی از همکاران شما همیشه گشاده رو و شاداب است می توانید از او بپرسید که راز این گونه رفتار جذاب او چیست. بپرسید که در مورد زندگی چگونه فکر می کند و چه رفتار هایی دارد. به راحتی شاید با پرسیدن همین گونه سوال ها بتوانید چیز هایی یاد بگیرید.
این حرف درستی نیست که شما نتوانید برای خود الگو پیدا کنید. پیدا کردن کسی که داستانش ارتباط های نزدیکی با داستان شما داشته باشد کمک کننده است، مخصوصا زمانی که شما در زندگیتان الگو های زیادی نداشته باشید.
نیل تایسون، منجم و فیزیکدان با ایده ی قبلی الگوبرداری از اشخاص بزرگ به این شکل که سعی کنیم همانند آن ها باشیم مخالفت می کند. در عوض می گوید ببینید که شرایط و ویژگی های شما تا چه حد به شرایط آن الگوها نزدیک است. آن ها چه کتاب هایی می خوانند؟ چه راه هایی را برای زندگی انتخاب می کنند؟ و چگونه در این مسیر ها پایدار می مانند؟ پرسیدن چنین سوالاتی و یافتن پاسخ های آن ها به شما کمک می کند مسیر زندگی خود را پیدا کنید، به جای اینکه دقیقا رفتار های آن ها کپی برداری کنید. از مابقی زندگیتان لذت ببرید و یادتان باشد انسان خوبی باشید!